بهش می گم : شین، خاله
شهزاد برات یه دستور آشپزی فرستاده. همونی که می خواستی. روی گاز درست می شه.
می گه : چیه دستورش؟
می گم: گوجه فرنگی رو برمی داری...
می گه : گوجه فرنگی؟ من غذایی که روی گاز درست بشه دوست ندارم! من دلم یه غذایی می خواد که همش بزنی.
می گم، البته توی دلم : ... جد و آباد و ....
و بعد : خوب باشه. پس من تنهایی می پزمش. فرض می کنم توی جنگل هستم و قابلمه برای پخت غذا ندارم و مجبورم از گوجه فرنگی بجای قابلمه ....
زودتر از من توی آشپزخونه س. می گه : خوب حالا چیکار کنیم ؟؟؟
...
سر گوجه ها رو بریدیم و گوشت داخلش رو خالی کردیم. قارچ و پیاز و فلفل دلمه ای رو با گوشت گوجه و سوسیس خیلی ریز کرده و با کره تفت دادیم. بعد، من پنیر گودا گذاشتم جلوی شین که خورد کنه.

اگه عکس نمی گرفتم چه شکلی ثابت می کردم که از چهارتا برگ پنیری که براش گذاشتم، دو تاش رو خورده و همین قدر بیشتر خورد نکرده؟
شین در حال پر کردن گوجه ها :

می گه مثلا اینا میوه های جنگلی ان. خلاصه شکم گوجه ها رو با میوه های جنگلی ذکر شده پر کردیم و گذاشتیم توی فر. یه ریزه کره هم روش گذاشتیم که آب بشه.

غذای ساده و خوشمزه ایه و زود حاضر می شه. دستور اصلی البته با این معجونی که ما درست کردیم فرق می کنه. توش خامه داره و ژامبون، که من توی خونه نداشتم و راستش حوصله بیرون رفتن برای خرید هم نبود.
خاله شهرزاد دستت درد نکنه. ایشالله یه روز بریم تجریش از اون سبزیجات خوشگل بازارش خرید کنیم و یه غذای معرکه درست کنیم و بگیم و بخندیم و...
سین، مامان شین